داستان کوتاه شیرین فرهاد به صورت آنلاین
داستانهای نازخاتون
شیرین فرهاد
فرهاد مادرچی شده ؟ چرا اینقدردمغ وگرفته ای ؟ اتفاقی افتاده ؟ چیزی شده ؟ سلام مامان جون ! نه چیزمهمی نیست؛ فقط حالم گرفته اس! فرهاد من تونشناسم که دیگه مادرنیستم ؛ بگوچی شده ؟ کمکت کنم! مامان گیردادین ؛ ول کن نیستین؛ گفتم که چیزی نشده! کاظم آقا نمیدونم امروز فرهاد چش شده ؟ دائم توفکره یا راه میره ؛ یا با خودش حرف می زنه ؛ مریم خانم اینقدرسربه سراین بچه نزار؛ اگراتفاق مهم افتاده باشه ؛ حتما به ما می گه. اینقدرپا ؛ پی نشو؛ نمیدونم والا بدجورنگرانشم . چند ساعت قبل : آقای کمندی بله آقای دکتر! با من کارداشتین ؟ سلام حالتون چطوره ؟ سلام آقای دکتر خوب نیستم ؛ یعنی چطوربگم ؛ داغونم! درکت می کنم اما باید واقعیت بپذیری؛ آقای دکتر یعنی واقعا کاری نمی شه کرد. من حاضرم شیرین به بهترین بیمارستان های خارج کشورببرم ؛ تا درمانش کنم آقای دکتر: شیرین تمام دنیای من باید خوب بشه آقای کمندی با واقعیت نمی شه جنگید متاسفانه غده های سرطانی همسرشما به قسمت حساس بدن یعنی کبد! اصابت کرده و ما نمی توانیم کاری انجام بدیم مگرمعجزه بشه . مرد حسابی تواین جا چیکاره ای ؟ پول مفت می گیری که خیلی راحت به مردم بگی عزیزت داره از دست میره؛ خجالت نمی کشی ؛ بزنم همین جا چالت کنم! آقای کمندی مواظب حرف زدنتون باشید این جا بیمارستان آروم باشید؛ اگرآروم نباشم مثلا چه غلطی می کنی ؟ هان ! به جای قلدربازی بهتره بری پیش همسرت وبهش روحیه بدی ؛ برای ادامه درمانش ! نه این که شاخ وشونه بکشی؛ پسرخوب من دشمن نیستم؛ پزشکم بیشترازتوبفکرمریضم هستم ؛ اما تمام تلاشم کردم ؛ عمردست خداست ؛ برو پیش همسرت وبهش امیدواری بده! غصه نخورخدا بزرگه .فرهاد عزیزم کجا بودی؟ همین جا عشقم ! چی شده ؟ نه چیزی نشده فقط نگرانم! نگران چی ؟ دیروزخانم پرستاراومد برای چکاپم گفت : احتمال داره موهات بریزه ؛ ابروهات بریزه حالا فرهاد چیکارکنم؟ اگرموهام بریزه نزدیک عروسی چیکارکنیم؟ همش تقصیرتو بود هی گفتی بریم بیمارستان . بیا اومدیم بیمارستان بستری شدم ؛ فرهاد من قراره عروس بشم موهام چی کنم؟ ابروهام چی کنم؟ شیرینم آروم باش ؛ من نمیزارم موهات بریزه نگران نباش خودم راهی پیدا می کنم ؛ اصلا فرهاد بیا از این جا بریم؛ من بیمارستان دوست ندارم ؛ بیرون کلی کاردارم. شیرینم یک شب دیگه بمون فردا می برمت بهت قول می دم! نه نمی خوام همین الان باید ازاین جا بریم. مگه تو منودوست نداری؟ چرا ندارم ؛ تو خودت می دونی که دنیای منی! پس حرفم گوش کن ازاین جا بریم باشه بزاربرم با دکترت حرف بزنم؛ چشم . آقای دکتر: شیرین اصرارداره ازبیمارستان بریم شما اجازه مرخصی می دین؟ آقای کمندی وضعیت شیرین و براتون گفتم! خطرناک ما هرچه زودترباید شیمی درمانی شروع کنیم. میدونم آقای دکتراما نمی تونم ناراحتی شیرین ببینم اما اجازه بدید ببرمش؛ شاید ۲روز دیگه راضی کردمش آوردم! باشه ؛ پس با مسئولیت خودتون ممنونم آقای دکتر. فقط آقای کمندی: داروهاش سرساعت بهش بدید ؛ سعی کنید خوشحالش کنید دور وبرش شلوغ کنید! سفرببریدش؛ هرکاری دوست داره براش انجام بدید. باشه چشم آقای دکترحتما. خب شیرین خانم آماده ای بریم ؟ بله من خیلی وقت حاضرم ؛ پس بدو بریم خانم قشنگم! فرهاد : جان دلم میدونی آرزوم چیه ؟ نه عزیزم چه آرزویی داری؟ آرزو دارم زودترلباس عروس بپوشم ؛ باهم عروسی کنیم ؛ آخه نمی دونی مامانم وبابام چقدرآرزو دارند ؛ من و توی لباس عروس ببینند . قربون آرزوی قشنگت خانمم ؛ چشم هرزمان توبخوای عروسی می گیریم خوبه! آره به نظرم آخرهفته عالیه . حالا چقدرعجله داری شیرین؟ آخه دوست دارم زودترلباس عروس بپوشم؛ مثل فرشته ها بشم قربونت برم حتما پرنسس زیبایی میشی. عزیزم رسیدیم ؛ تو برو خونه استراحت کن من برم یک دوش بگیرم ؛ دوباره بیام پیشت! فرهاد دیرنکن؟ نه عزیزم زود میام ؛ قول. فرهاد؟ جانم ! دوستم داری؟ معلومه عزیزم به اندازه قلبم دوست دارم. من هم دوست دارم عشقم . شیرین جان : مامان جان چرا ازبیمارستان اومدی؟ مامان خوب شدم دیگه دکتر هم مرخصم کرد. پس فرهاد کو؟ چرا نیومد؟ فرهاد رفت خونشون دوش بگیره بیاد. راستی مامان آخرهفته می خوایم عروسی بگیریم! اه بسلامتی ومبارکی چرا با این عجله؟ من خودم به فرهاد گفتم ؛ زودترعروسی بگیریم چون می خوام زودترلباس عروس بپوشم . باشه دخترم! ایشالا بسلامتی. الو فرهاد جان سلام مادر؛ حالت چطوره؟ سلام مامان جون ای بد نیستم؛ فرهاد جان مادرتوی این مدت برای شیرین زحمت کشیدی! می دونم اما بخدا ما ازت توقع بیشترنداریم؛ پسرم زنگ زدم بگم ؛ تو تمام تلاشت برای دخترم کردی ؛ ازت ممنونیم فرهاد جان مادر؛ شیرین جیگرگوشه من ؛ تمام هستی وزندگی من ؛ اما با خواست خدا نمی شه جنگید ؛ من خبردارم ؛ مریضی شیرین درمان نداره! چند شب پیش زنگ زدم به دکترش! دکترهمه چیو بهم گفت . پسرم بهتره راه خودت ازشیرین جدا کنی! تو جوونی دوباره می تونی عاشق بشی. مادرجون چی داری می گی ؟ شیرین زن من! عشق من! تا پای جون باهاش میمونم ؛ هرکسی بخواد شیرین ازم بگیره خودم میکشمش؛ فهمیدید. اما فرهاد پسرم! اما و اگر نیارید؛ بسه تمومش کنید. فرهاد پسرم چی شده؟ چرا عصبانی هستی ؟ پسرم مادرت راست میگه چی شده ؟ بابا ! بابا! شیرین ! شیرین ! داره میمیره ؛ ازهیچکس کاری برنمیاد. پسرم آروم باش آخه چی شده ؟ حرف بزن؛ بابا؛ مامان؛ شیرین سرطان سینه داره . الان هم زده به کبدش وبدجوری خطرناکه ! ممکن که بمیره. یا امام هشتم! یا خدا ! آخه چجوری مگه میشه ؟ دختربه این جوونی و خوشگلی ! چطورممکنه؟ خودمم نمی دونم چی شد ؟ اما آزمایش داد؛ جواب آزمایش این میگه ! حالا می خوای چیکارکنیم پسرم؟ بابا؛ مامان ؛ من آخرهمین هفته می خوام با شیرین عروسی کنم ؛ آخر همین هفته. پسرم اما آخه با این سرعت؟ مجبورم بابا فقط بخاطر شیرین . راستش بابا شیرین باید شیمی درمانی شروع می کرد! اما قبول نمی کنه ونگران موهاش هست. پسرم تو هرکاری کنی ؛ما پشتت هستیم! ولی باید راضیش کنی ؛ درمان شروع کنه . همه چی دست خداست؛ شاید معجزه شد. مامان ؛ مامان؛ بیا ؛ بیا؛ چی شده شیرین؟ چرا جیغ می زنی دخترم؟ چی شده ؟ مامان اگرموهام بریزه چی کارکنم؟ هان؟ چجوری عروس بشم؟ دخترم آروم باش ؛ موهات نمی ریزه ؛ بهت قول میدم ؛ قربون دخترم. چی شد؟ شیرین عزیزم! شیرین دخترم! مامان سرم داره گیج میره؛ بدنم تیرمی کشه! مامان ؛ مامان؛ شیرین حرف بزن! شیرین. الو فرهاد جان: سلام زودترخودت برسون؛ شیرین داریم می بریم بیمارستان نمیدونم یهو وسط اطاق حالش بد شد ؛ باشه سریع خودت برسون! سلام آقای دکترحالش چطوره؟ حالش خوب نگران نباشید؛ باید هرچه زودترشیمی درمانی شروع کنیم. باشه آقای دکترهرچی صلاح! خدایا دخترم وبه خودت سپردم بعد ۲هفته : شیرینم ! شیرین باهام قهری ؟ فرهاد حرف نزن ؛ موهام ریخت ؛ ابروهام نگاه ؛ اونم ریخت. حالا چجوری عروس بشم؟ ای بابا دختراین که غصه خوردن نداره؛ اتفاقا با دکترت حرف زدم قراره عروسی همین جا بگیریم! فرهاد تو دلت خوشه ! با کدوم مو؟ کدوم ابرو؟ خودم بهترین آرایشگرهای شهرمیارم درست می کنند. تازه قراره سینه هام بردارند؛ حالا چجوری لباس بپوشم ؟ هان ! جواب بده فرهاد چجوری ؟ خانم کوچولواین قدرغرنزن همه چی درست میشه ؛ اصلا بدنت صاف باشه ؛ مگه چه عیبی داره؟ فرهاد یعنی تومیگی اجازه بدم سینه هام بردارند ! شیرین سخت نگیر. تو داری بهم ترحم می کنی فرهاد؟ نه به جون مادرم! نه به جون خودت ! نه به مرگ خودم! شیرین دوست دارم حاضرم برای خوب شدنت دنیا بدم! اگربدونم تو خوب میشی ؛ حاضرم بخاطرت بمیرم . راست میگم خدا نکنه دیوونه ! این حرف نزن! باشه پس عمل می کنم، ولی فرهاد اول باید لباس عروس بپوشم بعد برم اطاق عمل. آخه برای چی ؟ همین جوری! و گرنه اجازه نمی دم باشه عشقم هرچی توبگی. پس زنگ بزن آرایشگرم بیاد حسابی خوشگلم کنه ! تو خوشگل هستی عزیزم فرهاد دستام نگاه کن ؛ تاول زده ؛ هی خون می یاد! قربون دستات بشم ؛ خوب میشی عزیزم حالا بیا لباس بپوش که آرایشگرت می یاد! سلام شیرین خانم! من رویا هستم. سلام رویا جون! می خوام خوشگل ترین عروس امشب بشم؛ بله چشم حتما. آقای دکترازنظرشما اشکال نداره شیرین با لباس عروس بره اطاق عمل؟ نه ازنظرمن مانعی نداره؟ فقط بهش امیدواری بده چون ممکن عمل سختی داشته باشه ؟! باشه چشم. ۲ساعت قبل : آقای کمندی ؛ آقای ترابی؛ صداتون زدم تا راحت صحبت کنم! چون نمی تونستم با آقا فرهاد وشیرین خانم حرف بزنم واقعیت این که عمل سختی درپیش رو هست وممکن که شیرین زنده ازاطاق عمل بیرون نیاد من همه تلاشم و می کنم اما عمردست خداست. آقای دکترچی می گی ؟ یا خدا ! شیرین دخترم پاره تنم ؛ شیرینم؛ خدایا خودت کمک کن. فرهاد نگاه کن خوشگل شدم! مثل ماه شدی عزیزم! چه موهای قشنگی هم رویا خانم برات گذاشته ؟ من آمادم فرهاد با هم بریم. شیرین من که راه نمیدن! نه من می خوام تا اطاق عمل با هم بریم. دستت بده ! باشه عشقم هرچی تو بخوای ! فرهاد؟ جان دلم! قول بده منتظرم باشی ها ؛ قول میدم زود برگرد! زود ؛ زود شیرین ؛ شیرینم ! جانم ؟ می دونستی تو شیرین فرهادی ! برو دیوونه زشت جلو پرستارها ؛ خب عزیزم برو دیگه ! همه منتظر تو هستند فرهاد خیلی دوستت دارم؛ ببخش اذیتت کردم. شیرین بس کن این حرفا چیه ؟ بدو و زود برگرد که منتظرتم. فرهاد منتظره! باشه عزیزم ؛ بای بای ! بای بای عشقم. بعد چندین ساعت : آقای کمندی متاسفانه همه تلاشمون کردیم اما چون غده رو گفتم به کبدش اصابت کرده بود ما نتوانستیم کاری کنیم ؛ بدن مقاومتش ازدست داد و باید بگم تسلیت می گم. دکتر چی داری می گی ؟ برو کنارعوضی ! شیرین عزیزم شیرین پاشو! عروس قشنگم پاشو ؛ شیرین ! شیرین فرهاد بلندشو؛ شیرین ؛ شیرینم ! بلندشو ! خدااااا ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛ عروسم ! شیرینم ! نه ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛
پایان .
نویسنده : پرستو عبدالهیان ( مهاجر)