رمان کوتاه رنو زرد به صورت آنلاین
داستانهای نازخاتون
رنو زرد رنگ
زندانی! مهین توفیقی بلند شو دیگه وقتش رسیده ؛ چی ؟ چی گفتی سرباز؟ مگه کری نمیشنوی باید بریم ؟ بریم ! کجا بریم ؟ مثل اینکه خودت زدی به کوچه علی چپ ! مهمونی خونه خاله که نمیخوایم بریم میریم برای حکم اعدام یادت رفت! اعدام؟ پس دیگه آخرش رسید؛ فقط نگران بچه ام نازگلم طفلک دیگه غیرمن کسی توی این دنیا نداره! چی میگی زیرلبت ؟ نکنه داری وصیت میکنی؟ هه خدا به فریادت برسه هیچ خبر داری چند تا پیرزن بی گناه به قتل رسوندی پاشو؛ زمان ازدست نده بیرون منتظرت هستند زود باش عجله کن؛ سرباز احمدی ؟ بله قربان آوردیش ! بله قربان؛ بسیارخب ؛ حاج آقا شریفی همه چی آماده است؛ لطفا حکم وقرائت کنید . بسیارخب؛ بسم الله الرحمن الرحیم متهم خانم مهین توفیقی به اتهام قتل ۵ پیرزن بی گناه با خفه کردن طناب دورمقتولین و همچنین بریدن اعضای بدن آنان و سرقت کردن طلاهاشون به حکم اعدام محکوم ؛ واین حکم طبق قانون و شرع و احکام اسلامی مورد تایید می باشد . متهم اگر وصیت ودفاعی ازخودت داری برای آخرین بارعنوان کن؛ حاج آقا؛ جناب سرگرد مردمی که اینجا برای حکم قصاص من جمع شدید؛ من ازاین کارپشیمون نیستم؛ اتفاقا خیلی هم خوشحالم؛ چون ازروی نداری و بدبختی مجبورشدم این کارکنم؛ دختر۸ ساله ام نازگل ازناحیه پا فلج شده ازوقتی که به دنیا اومده نتونسته راه بره دکترا گفتند تنها راه چاره عمل کردن آن هم توسط یک پروفسور توی آلمان که قراره به زودی بیاد ایران؛ اما چه فایده م پول نداشتم شیکم بچه ام سیرکنم؛ چجوری میتونستم پاهاش عمل کنم؟ من ازاینکه قتل انجام دادم ؛ ناراحت نیستم؛ چون توی یک کتابی خونده بودم که نوشته بود خودکشی مال آدم های پرشجاعت؛ پس ازکارم پشیمون نیستم؛ فقط نگران بچه ام نازگلم؛ که بعد مردن من سرنوشتش چی میشه؟ خب خانم مهین توفیقی حرفات زدی؟ با نام الله شروع می کنیم سربازضربه به چهارپایه بزن ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛ مامان چی شد؟ مامان؛ مامان چشمات بازکن؛ نازگل عزیزم اینجایی؟ پس کو طناب دار؟ داشتند می کشتنم ؛ چی مامان؟ طناب دارچیه؟ خواب بدی دیدی مامان جون! آره آره عزیزم ببخشید نگرانت کردم ؛ پس بابات کو؟ کجاست؟ بابا تو خواب بودی رفت بیرون باشه عزیزم؛ الان بلند میشم برات یک صبحانه خوشمزه درست می کنم تا بخوری وقوی بشی ای خدا بازاین یخچال خالیه ؛ چیکارکنم؟ ازدیشب هیچی نخوردیم؛ بازجای شکرش باقی دو تا تخم مرغ داریم. نازگل مامان جون بیا دخترم صبحانه ات حاضره ؛ اومدم مامان جون. دخترم صبحانه ات خوردی خونه بمون من برم دکترجواب آزمایشت بگیرم باشه دخترم چشم مامانی؛ قربون دخترگلم برم . نازگل جان من رفتم خیلی مواظب خودت باش تا برگردم خانم میدان آزادی ؟ بیا بالا؛ چقدرمیشه ؟ قابل نداره ؟ ۲۰تومن. بیمارستان نیکا میری خانم بیابالا ! دربست میری؛ آره مسیرم همونجاست خدایا شکرت بازچند تا مسافرزدم؛ الهی به امید تو؛ سلام خانم با دکتر عطاری کارداشتم؟ سلام ایشون توی اطاقشون هستند؛ ممنونم ؛ سلام آقای دکتر خسته نباشید توفیقی هستم مامان نازگل ؛ اوه بله شناختم ؛ حال نازگل چطوره ؟راستش آقای دکترتعریفی نداره ؛ شب ها از درد پاهاش نمی تونه بچه ام درست بخوابه ؛ اومدم جواب آزمایش آخرش بهم بگید! خانم متاسفانه باید بگم هرچه زودتر باید عمل بشه وگرنه مجبوریم پاهاش قطع کنیم؛ واقعا متاسفم ؛خدایا پس کو این بزرگیت ؟ کو این همه درهای رحمتت ! خدایا بچه ۸ ساله ام نازگلم باید پاهاش قطع کنند؛ خدا ازت شاکی ام ؛ سیاه بختم کردی ای خدااااا؛ خانم جون؛ خانم جون؛ بله با من هستید؟ آره عزیزم بی زحمت من تا امامزاده پیغمبریه می رسونی ! بیا بالا مادرجون ؛ مهین به دستاش نگاه کن؛ ببین چقدرطلا داره النگوهاش برق می زنه به جای اینکه هی کاسه چه کنم چه کنم دست بگیری ؛ پیرزن خفه اش کن طلاها ازدستش دربیار این تنها راه حل برای نجات دخترت؛ خوب فکرکن ؛ مادرجون ؛ باشمام؟ خانم راننده صدات زدم ؟ خانم ؟ بله ؛ بله ؛ ببخشید حواسم پرت شد جانم؟ میگم کمی تشنه ام آب داری داخل ماشینت ؟ آب ؟ بله دارم ! مهین وقتش ؛ معطل نکن زود باش؛ طناب که داری داخل ماشینت برو زودترکارتموم کن. خدایا من ببخش نمیخواستم این طوری بشه اما چاره ای برام نزاشتی؛ آی کمک؛ کمک ؛ صدات دربیاد میکشمت یالا طلاهات دربیار؛ بجنب زودباش؛ دخترجون به من رحم کن ؛ توروخدا بیا همه طلاهام مال تونه ؛ نه ؛ کم؛ ک؛ کم؛ ک ؛ مهین؛ آهای مهین ؛حالا دست وپاهاش ببر؛ زود باش؛ بعد جنازه بنداز توی گونی ببرخارج ازشهر؛ لعنت خدا بردل سیاه شیطون ؛ کجا ببرم این لعنتی ؛ آره سمت داهات های یوسف آباد خوبه! کسی هم شک نمیکنه ! لعنتی عجب طلاهایی داره ؛ به این میگن کار درست وحسابی؛ اگر یه مدت همین کار ادامه بدم پول عمل نازگل خیلی زود جورمیشه! برای امروزکافی برم خونه سلام نازگل من اومدم سلام مامانی جونم چقدردیرکردی؟ کارم بیمارستان طول کشید ! عوضش برای دخترگلم کلی خوراکی و شام خوشمزه خریدم ؛ آخ جون کباب ؛ مامان هیچ میدونستی اصلا تا حالا کباب نخوردم؛ حتی نمیدونم چه مزه ای هست؟ قربون دخترگلم برم الان بخورببین چقدرخوشمزه اس نوش جونت نازگل دیگه وقت خواب عزیزم خوب بخوابی شب بخیر؛ شب بخیر مامانی؛ بهتره کمی شربت خواب آوربردارم؛ اینجوری بهترمیتونم بیهوش کنم! فردا آن روز: نازگل دخترم میرم بیرون زود برمی گردم مواظب خودت باش؛ باشه مامانی زود برگرد . الهی به امید تو؛ خدا کنه خوب طعمه ای گیرم بیاد. امامزاده پیغمبریه بیا بالا؛ امامزاده بیا ؛ خانم امامزاده میری بله حاج خانم بفرمایید؟ خیرببینی دخترم پاهام درد گرفت ازبس وایسادم؛ پیرزن خرفت پس اگرجای نازگل من بودی ؛ چیکارمی کردی؟ دخترم چیزی گفتی؟ نه حاج خانم با خودم بودم میگم حاج خانم گرمت نیست! آره دخترم هوا بدجوری گرم شده؛ پختم ازگرما! اخه اتفاقا من یه شربت جدید درست کردم میخوای امتحان کنید آخه خیلی خوشمزه اس ؛ چه عالی دخترم بده بخورم؛ خیرببینی؛ صبرکن ماشین نگه دارم بیا حاج خانم بخورنوش جونت! ای وای من چراهمه چی تارمیبینم؛ چقدرخوابم میاد؛ چرا چشمام داره بسته میشه! حاج خانم؛ حاج خانم؛ خب طناب بندازم گردنت ! اول طلاهات ازدستت دربیارم؛ آهان این ازطلاها؛ متاسفم حاج خانم مجبورم دست وپاهات ببرم تا شناسایی نشم دیداربه قیامت حاج خانم عزیزم . تا دیر نشده جنازه ام ببرم خارج ازشهر. اخیش این از دومیبعد یک ماه : چی شد سرگرد طلوعی تونستی این قاتل با طناب قرمز رنگ پیدا کنی؟ والا جناب سرهنگ قاتل خیلی حرفه ای ؛ دم به تله نمیده ؛ ما همه تلاشمون می کنیم که زودتردستگیرش کنیم .ببین طلوعی من این حرفام حالیم نیست ؛ الان توی این یک ماه ۳تا قتل پشت سرهم اتفاق افتاده وهربارقاتل با طناب قرمز رنگ ؛ یک لیوان شربت بیهوشی میره سراغ طمعه هاش بعد از بیهوش شدن اونا حسابی خفه می کنه وطلاهاشون ازدستش درمیاره ؛ و جالب اینجاست مثل یک حیوون وحشی اونارو تیکه تیکه می کنه! جناب سرگرد به نظر شما قاتل مرد یا زن والا فعلا هیچ رد ونشونی ازخودش باقی نمیزاره ؛ حتی ما نمیدونیم که ماشینش چه نوع ماشینی هست ؛ فقط این میدونیم همیشه جنازه ها رو اطراف مختلف شهرپرت می کنه ؛ و خیلی تمیزوحرفه ای عمل می کنه! درهرحال طلوعی بهت گفته باشم تا مقامات بالا متوجه قضیه نشدن این پرونده زود مختومه اعلام کن اطاعت جناب سرهنگ.میگم جعفری به نظرت این قاتل کیه؟ وچرا این کارمی کنه ؟ اصلا انگیزه اش چیه؟ والا جناب سرگرد منم مثل شما خیلی کنجکاوم بدونم ؛ اما امیدوارم این پرونده با موفقیت به پایان برسونیم؛ انشالله . الو پلیس ۱۱۰بله بفرمایید؟ اقا کمکم کنید؟ می خواستند من بکشند؛ به دادم برسید ؛ کمک خانم شما؟ بسیار خب آروم باشید تا ۵ دقیقه دیگه خودمون می رسونیم لطفا آدرس بفرمایید ! جناب سرگرد طلوعی ؟ بله بفرمایید؟ گویا خانمی با فوریت های پلیس تماس گرفته انگارمیخواستند طلاهاش بدزدن بسیارخب سریع حرکت کن بریم ؛ زود باش ؛ عجله کن. سلام جناب سرگرد؛ من عظیمی هستم پروانه عظیمی! خانم عظیمی دقیقا تعریف کنید که چه اتفاقی براتون افتاد؟ واقعیت جناب سروان تصمیمم گرفتم امروز برم امام زاده پیغمبریه برای زیارت! خب بعدش؟ منتظر ماشین بودم که یهویی یک رنو زرد رنگ که راننده اش هم یک خانم جوان چهل ساله بود جلوپام ترمز زد که سواربشم؛ منم دیدم خب چه بهترسوارشدم راننده چه شکلی بود؟ چی پوشیده بود؟ راستش مغنعه زده بود؛ لباس های معمولی مشکی! دستش هم دستکش سفید دستش بود؛ سلام کردم راه افتاد؛ بین راه ازخودش تعریف کرد ؛ گفت یک بچه معلول داره ازراه مسافرکشی خرج خونه میده و پول داروهاش هست! خلاصه بعد بهم تعارف زد شربت بخورم گفت بهم که خودش درست کرده! اولش بهش شک کردم بدجوری ترسیدم اما دیدم خودش می خواد بخوره ؛ زمان خوردن شربت؛ هی به طلاهام نگاه می کرد؛ دوباره شک کردم ! تا شربت خوردم یهویی درماشین باز کردم و خودم انداختم ازماشین بیرون اومد دنبالم اما تا می تونستم دویدم خودم به تلفن رسوندم زنگ زدم به شما. پس گفتید که رنو زرد نگ! چهره اش خوب یادت هست ! بله جناب سرگرد بسیار عالی؛ جعفری سریعا خانم ببراداره برای تشخیص چهره؛ درضمن به تمام واحدها اعلام کن که رنو زرد رنگ داخل چهارانبیا دیدند سریعا دستگیرش کنند؛ اطاعت قربان .مامان؟ مامان جون ؟ کجا میریم؟ نازگلم مدتی باید ببرمت پیش خاله مهری مامانی کار دارم انجام بدم زود برمی گردم پیشت؟ خب منم ببرعزیزم نمیشه؛ قول بده دخترخوبی باشی و خاله اذیت نکنی! باشه دخترگلم! چشم مامانی ؛ قربون دخترگلم برم حالا یه بوس بده مامانی.مهین چی شده ؟ چرا اینقدربا عجله ؟ کجا میری مهری جان گفتم یه چند روزی کار دارم انجام بدم برگشتم؛ فقط توروخدا مواظب نازگل باش جان توجان نازگل؛ مهین من که ازکارات سر درنمیارم فقط مواظب خودت باش. خداحافظ جناب سرگرد؟ بله بگو چی شده ؟ آدرس آدرس مهین پیدا کردیم؟ بسیار خب به تمام نیروها اعلام کن بدون دستورمن هیچ کاری نکنند؛ درضمن تمام آژیرها خاموش بشه ؛ می خوام بی سروصدا بریم! اطاعت قربان راه بیفتید.جهان؛ جهان؛ چیه؟ چی می گی ؟ اگریه وقت ماموری اومد جلودرمن نیستم گفته باشم! هه تو کی خونه بودی که این دفع دومت باشه! ازبس مواد مصرف می کنی؟ خمار خماری؛ فقط حواست باشه بهت چی گفتم .مهین بازچه گندی بالا آوردی زن! گند تو به زندگیم زدی ؛ که مجبور شدم به خاطر نداری وفلاکت آدم بکشم ؛ میفهمی جهان؛ من آدم کشتم شوخی نکن مهین! توازاین عرضه ها نداری ؛ چجوری یه شب اینقدرشجاع شدی؟ حالا ببین که شجاع شدم ۵ تا پیرزن کشتم! طلاهاشون دزدیدم؛ فقط این مورد آخری ازدستم فرارکرد فقط گیرنیفتم خوبه؟ آفرین مهین قناری! حرفای خنده دارمیزنی ؟ ساکت شو لعنتی من حقیقت بهت گفتم؛ ترسم ازاین هرآن ممکن بریزن خونه ای وای پس بلند بشم بساطم جمع کنم تا گیرنیفتادم من نگران نازگلم اون وقت تو نگران مواد کشیدنتی ؛ تف به روت بیاد آخه تو چجور پدرهستی! دست ها بالا؛ هیچکس ازجاش جم نخوره ؛ زود باش رو به دیوار؛ بجنب پاها باز الومرکز؛ الو به گوشم ؛ سوژه دستگیر شد برمیگردیم قرارگاه ؛ بسیار خب تمام. بعد ۳سال : نازگل؛ نازگل خانمی به چی فکرمی کنی ؟ داشتم به مادرم مهین فکرمی کردم که به خاطر من چه مصیبت هایی کشید آخرش هم اعدام شد. دیگه سرنوشت هرکس یه جوری آره سیاوش مادرم بنده خدا خیلی عذاب کشید ولی جای شکرش باقی تا حالا هیچ کدام از این مردم شهرنفهمیدن که من نازگل دخترمهین توفیقی قاتل پیرزن هایی بودم که مادرم با رنو زرد رنگش آن ها سوار می کرد بعد بیهوششون می کرد ؛ آخرسرهم تیکه تیکه شون می کرد ؛ شاید هرکسی شرایط مادرم داشت همین کارمی کرد. ولی سیاوش این هم بهت بگم؛ مادرم چندین بارخواب اعدام شدنش می دید وهربارتعریف می کرد پای چوبه داررفته و مرده. ای بابا نازگل این خاطره فراموش کن؛ الان فقط به زندگی خودمون فکرکن به خوشبختی دوتاییمون ؛ شاید روح مادرت مهین با دیدن تو و زندگیت کمی آروم بگیره ؛ مگه نه عشقم؛ بله همسر عزیزم سیاوش .
پایان.
نویسنده : پرستو عبدالهیان ( مهاجر)