رمان کوتاه خرمگس

فهرست مطالب

داستانهای نازخاتون رمان کوتاه خرمگس

رمان کوتاه خرمگس 

داستانهای نازخاتون

خرمگس

 

 

 

سالم آقای غفاری چی شد چیکارکردین پس فرد رونمایی کتاب استاد دانش هست ؛ سالم خانم مشرقی واال من باهاشون صحبت کردم قبول نمی کنند یعنی چی که قبول نمی کنند؛ ببینید آقای غفاری ما قبال باهم صحبت کردیم این که دلیل نمیشه حاال شما ناراحت نباشید بازمن هرکاری ازدستم بربیاد انجام می دم! سالم تینا خوبی چیکارکردی ؟ شیری یا روباه

واال فعال موش موشم هرکاری کردم بهانه های مختلف می آرن سالن نمی دن واقعا موندم چیکارکنم؟ اشکال نداره می خوای من با استاد دانش صحبت کنم خودشون اقدام کنن؛ نه مریم اصال آبروم جلو استاد میره همین مونده بهم بگه خانم مشرقی عرضه یک سالن هم نداشتی بگیری ؛ وای تینا چقدرحساسی کلک همه ما می دونیم استاد روی تو جوردیگه ای حساب بازکرده ولی خودمونیم چرا استاد تا به حال ازدواج نکرده ؟ مگه تو فضولی به تو چه ربطی داره ؟ اه جدی می گم بگودیگه وای بس کن مریم چقدرتوی زندگی مردم سرک می کشی! ولی یک چیزی بهت بگم بین خودمون ؛ بگو بخدا قول می دم به کسی حرفی نزنم یادم استاد تعریف می کرد یک روزی جلسه شعرخوانی درسالن داشته مثل اینکه کلی مهمون هم ازخارج ازکشور و تهران اومده بودند تا سخنرانی های استاد بشنوند؛ خب بعدش چی شد ؟ باید موضوع جالب باشه ! هیچی بابا گویا یک خرمگسی زیرمبل قایم شده بود ! هه هه خرمگس؟ خرمگس دیگه چیه ؟ اه مریم اینقدر وسط حرفم نپربزارحرف بزنم باشه بابا الل شدم آهان داشتم می گفتم گویا یک آدم زبون نفهم داهاتی زیرمبل خوابیده بوده هی خرناس می کشیده ! وای خاک به سرم جدی می گی ؛ خب بعدش چی شد ؟ گویا هی سروصدا می کرده یکی ازافراد مجلس فکرمی کردن صدای ریزش خونه یا زلزله همه بدجوری ترسیده بودند استاد هم غرق درصحبت بود بازدوباره هی صدا می اومد دیگه مردم هم بدجوری ترسیده بودند که یهویی استاد عصبانی شد و متوجه شده بود که کاراون یارو بوده حاال تینا اسم یارو چی بوده ؟ فکرکنم رسول بوده ! خب بعدش چی شد ؟ هیچی استاد هم چنان داغ کرده بود که ناگهان با صدای بلند داد می زنه : که ای رسولی بمیری خفشو! دیگه این صداهای خرس چیه که ازخودت درمیاری یکی بیاد این لندهورازسالن بندازه بیرون . خالصه تمام افراد سالن اول با تعجب و دهان بازاستاد تماشا می کردند بعد وقتی که رسولی انداختند بیرون ؛ استاد با قیافه خیلی آروم که انگارهیچ اتفاقی نیفتاده ! به سخنرانی ادامه داد وای چقدرجالب بود ازاستاد دانش بعید بود ! حاالعکس العمل مردم چی بود؟ هیچی بابا اونا هم اولش هاج و واج بعد با دهن بازاستاد تماشا می کردند. وای خدا چقدرجالب بود دارم تجسم می کنم استاد و! کلی می خندم دمش گرم عجب ابهتی. حاال تینا می خوای چیکارکنی سالن؟ واال بازهم تالش می کنم ببینم چی میشه ؛ ای خاک به سرم یادم نبود زنگ زدم کلی پول تلفنم زیاد شد خدا نکشتت تینا! به من چه ؛ خودت آدم میگیری به حرف ؛ کارنداری؟ نه قربانت پس بی خبرم نزار؛ باشه عزیزم خداحافظ . بعد دو روز : آقای مقامی چی شد ؟ برامون چیکارکردین ؟ واال خانم مشرقی هیئت مدیره قبول نکرده گویا شما عکسی فرستادین که حجاب نداشته ؛ ما معذوریم شرمنده! یعنی چی آقا این چه طرزحرفزدنه دلیل منطقی نیست ما ماموریم و معذور؛ اصال یک وقت بدین خودم با آقای کشتکارصحبت کنم؛ متاسفانه حاج آقا ماموریت هستند ببینید آقای مقامی من دوروز دیگه سالن نیازدارم متوجه اید؟ کلی مهمان ازشهرهای مختلف دعوت کردم دلیل شما قانع کننده نیست! من چیکارکنم خانم؟ چرا سرمن داد می زنید؟ بهتره برید با خود جناب کشتکارمشکل حل کنید! باشه معلومه که می رم باید تکلیف مشخص بشه . استاد دانش ارادتمندم ؛ سالم برشاعر توانمند و خوش صدا ممنونم استاد؛ خب دخترم چیکارکردی؟ سالن و تونستی بگیری ؛ واال استاد صحبت کردم اما بهانه های مختلف می یارن ؛ مجبورشدم داد و بیداد کنم سرشون؛ آی ؛ آی ؛ خانم مشرقی و عصبانی! ازتوبعیده دخترم نباید سرهرچی درگیر بشی ولی آخه استاد! به نظرم آرام باش همه چی حل میشه ؛ اما آخه! همین که گفتم ؛ بگو چشم باشه چشم استاد. فردای آن روز: خانم مشرقی جانم استاد دیدی بهت گفتم حل می شه؛ جدی می گی استاد! آخه چجوری ؟ غیرممکن! دخترم گفتم آرام باش دیروز بعد رفتن ازپیش شما رفتم سالن خورشید با حاج آقا کشتکارصحبت کردم جدی استاد! همون مردیکه ؛ دخترم قول دادی آروم باشی ؛ اجازه بده حرف بزنم ؛ وسط حرفمنپر؛ چشم استاد ببخشید ؛ هیچی رفتم پیش کشتکار! گفتم سالن می خوام اولش بهانه آورد بعدش قبول کرد سالن داد و گفت هرزمان شما بخواید سالن دراختیارشماست استاد؛ حاال بهتره خودت آماده کنی برای کارهای دیگه سالن! باشه چشم استاد! راستی استاد اجازه دارم آقای شریفی دعوت کنم؟ با این که این ها ازادبیات و شعر و غزل چیزی سردرنمیارن؛ اما برای اینکه صندلی خالی نباشه ؛ دعوت کن اما حواست باشه این ها جزآبرو بردن کاردیگه ای بلد نیستند؛ استاد حواسم هست تا من دارید غم نداشته باشید اون که صد البته دخترم . روزهمایش : سالم خانم تمدن خوش آمدید؛ سالم آقای رضوانی خیرمقدم میگم سالم زهره جان دیراومدی

 

 

چرا؟ سالم خانم مشرقی احوال شما ؟ سالم آقای مقدم متشکرم! به به به استاد شیرازی ارادتمندم ! سالم خانم مشرقی پرتالش ؛ استاد افتخاردادین تشریف آوردین؛ وای سالم نسرین جون ماشاهلل چقدر خوشگل شدی ! به خوشگلی تو نمی رسم تینا جون ؛ به به به به استاد حجتی احوال شما خوب هستید؟ سالم خانم مشرقی ممنون ازدعوت شما ! بازتودیراومدی؟ نرگس بخدا آدم نمیشی ؛ قربونت برم تینا جون سخت نگیر! الو ؛ استاد شما کجایید سالم دخترم تا ۰۱دقیقه خودم می رسونم ؛ باشه چشم استاد. سالم خانم مشرقی همیشه فعال ! سالم آقای شریفی متشکرم بفرمایید ! سالم مریم جون دیراومدی؟ بخدا توی گرافیک گیرکردم ! چخبر؟ استاد دانش اومدند ؛ سالمتی استاد توی راهه ! تا چند دقیقه دیگه می رسه راستی می بینم آقای شریفی هم اومدند ! آره بابا مردیکه خرفت مثل داهاتی ها لباس پوشیده ؛ هیس تینا می شنوه ؛ سالم استاد بالخره اومدین ماشاهلل مثل همیشه خوش تیپ وبا کالس ممنونم دخترم! استاد سالم وای دلم براتون تنگ شده بود! سالم مریم خانم گل لطف دارید ؛ خانم مشرقی همه چی آماده اس؟ بله استاد همه منتظرشما هستند؛ بسیارخب ؛ راستی استاد درمورد اهمیت دیوان حافظ درادبیات وخواندن آن هم توضیح بدید باشه چشم ! سالم بردوستان ! باعرض معذرت که دیرکردم ! خب با نام ویاد خدا برنامه شروع می کنیم؛ بسم هللا الرحمن الرحیم! این همایش به مناسبت بزرگداشت حضرت حافظ و اهمیت آن درادبیات فارسی برگزارشده ؛ و خیلی خوشحالم که بعضی ازدوستان می بینم که تشریف آوردن ! حضرت حافظ ! اصال اول باید بدانیم چرا به حافظ حضرت می گویند ؟ آقای محمدی شما جواب این سوال می دونید ؟ ارادت استاد واقعیت نه ! خانم نظری شما جواب سوال می دونید ؟ واال استاد زیاد حافظ شناس نیستم

 

بسیارخب درجواب این سوال باید بگم که ! حافظ مرد بزرگی در ادبیات جهان بوده است؛ طوری که نویسندگان ازکشورهای مختلف ازاو نوشته اند وسخن گفته اند بسیاری ازغزلیات او معنای بلند باالیی دارد ! دراین خصوص ازاستاد جباری خواهش می کنم بیشتردراین مورد توضیح بدهند! مریم جون لطفا وسیله هارو آماده کن چیزی کم وکسرنباشه ! وای تینا جون چقدراسترس داری؟ آروم باش اتفاقی نمی افته ! نمی دونم دست خودم نیست لیال صبرکن اینجوری پذیرایی نکن؛ شیرینی ها داخل ظرف شیشه ای بچین؛ باشه چشم . سپهرآقا سپهر… بله خانم لطفا شما قهوه ها ببر! اول بی زحمت جلوی استاد جباری و استاد مقدم بزارباشه چشم. فقط مریم برای استاد دانش داخل لیوان شیشه ای بریز! استاد اگرمیشه وقت پذیرایی بدید ! باشه چشم. خانم مشرقی ؛ خانم مشرقی ؛ بفرمایید بنشینید من دروصف شما شعری سرودم! آقای شریفی فعال باید صبرکنید چون کاردارم ایشاال بعد پذیرایی! خب دوستان امیدوارم ازپذیرایی لذت کافی برده باشید ؛ خانم مشرقی دخترم لطفا بیاید بنشینید؛ آقای شریفی شعرشون بخوانند؛ اومدم استاد! با اجازه استاد بفرمایید؛ ای خانم مشرقی که ازگل سرتری! کمی حافظ بخوان ازتوانایی تو برتری ؛ ای تویی که گاهی با آقای جاوید می پری ؛ یادت نرود چه کسی گفت سرتری؟ می گم نرگس این یارو مزخرفات چیه داره می گه؟ مردیکه احمق عوضی

 

قیافه استاد دانش و نگاه ! طفلک چه اخمی کرده ؟ استاد جباری که خون توی رگ هاش جمع شده ! ای تینای آزاد و آزاده ! برای خنده تو ما همیشه آماده ایم ؛ آماده ! وای سمانه یارو چقدربیشعوره ! هیس می شنوند . درکل خانم مشرقی تو استواری و استواراما یادت نرود زود که بودی و به کجا رسیدی ؟ به افتخارخودتون ! تینا جونم آروم باش ؛ نه عزیزم چیزی نیست خوبم ! بسیارخب ممنونم ازآقای شریفی اجرای بعدی ازخانم نظری دعوت می کنیم مطالبشون بیان کنند ! تینا کجا می ری ؟ صبرکن تینا! مریم برو کناربه توربطی نداره! تینا ولش کن خواهش می کنم تینا؛ مریم دیدی مردیکه بی ادب و بی تربیت چجوری صحبت کرد ؛ دیدی آره دیدم اون شخصیت خودش نشون داد همه اتفاقا گفتند ! ولی توصبوری کن حرف نزن! مریم حوصله ندارم ؛ برو کنارگفتم ؛ و گرنه جیغ می زنم! باشه بابا آبروریزی نکن ! آقای شریفی صبرکنید! آقای شریفی؟ بله خانم مشرقی؟مردیکه بی سواد ؛ بی شخصیت ؛ این اراجیف چی بود جلوی استاد دانش گفتی! من خواستم فقط خواستم… مردیکه روانی! وای نه … نه .. تینا چیکارکردی؟ تینا ولش کن! هیچی این سیلی زدم تا بفهمه من چه کسی هستم! تینا خواهش می کنم اون فقط اومده بود آبروت ببره؛ بخاطر خدا ولش کن؛ تف به روت بیاد گمشو ازمجلس من بروبیرون فهمیدی! مجلس ادبیات حرمت داره جای خرمگس هایی مثل تو نیست؛ گمشو بیرون تا زنده ؛ زنده ؛ نکشتمت؛ بی خاصیت! بیرون سر وصداس چخبره؟ بچه ها چی شده ؟ استاد دانش گفت چرا سروصدا می کنید ! هیچی بابا بعدا بهت توضیح می دیم . خانم مشرقی؟ جانم استاد؟ این آقای شریفی دخترم ! چه کسی بود که دعوتش کردی؟ چقدرم ابله بود این مزخرفات چی بود سرجلسه ادبیات! استاد من شرمندم تقصیرخودم بود دعوتش کردم ؛ خدا لعنتت کنه زبونت گازبگیردختر؛ خدا نکنه ؛ آروم باش اتفاقا استاد جباری هم به من گفت ! ولی سکوت کردم حرفی نزدم راستش استاد حسابش رسیدم چی ؟ چی گفتی؟ چجوری آخه؟ بعدازاین که مراسم تموم شد صداشون زدم و با دستام به صورتش بدجوری سیلی زدم طوری که بچه ها ترسیدن ! باورم نمیشه تینا تو این کارکردی دختر بله استاد با اجازه ! عجب پس بگو سروصدا شد برای این بود! معذرت می خوام استاد مراسم خراب کردم شرمندم؛ دشمنت دخترم

 

 

اتفاقا باورم نمیشه این همه خشونت! دیگه استاد شاگرد شما هستیم. ولی خب بد هم نشد این جوری یاد میگیره که درهرمجلسی مزخرف نگه ! البته استاد به قول شما ! مجلس جای خرمگس هایی چون شریفی نباشه. ای دختربازیگوش خرمگس و خوب یادت مونده ؟ بازهم من شاگردتونم ازخودتون یادگرفتم ؛ ازدست تو! بریم که دیرشد کلی کارداریم؛ بله استاد بریم .

 

 

 

 

 

پایان .

 

 

 

نویسنده : پرستو عبدالهیان ) مهاجر(

 

0 0 رای ها
امتیاز این مطلب
guest
0 نظرات کاربران
Inline Feedbacks
دیدن تمام نظرات
0
لطفا نظرتو در مورد این مطلب بنویسx