رمان آنلاین همکلاسی طبقه هفتم قسمت هشتم
همکلاسی طبقه هفتم
قسمت هشتم
با ورود دکتر همه به احترامش ایستادند.منم خودمو مچاله کرده بودم وروی زمین نشسته بودم .صداش به وضوح شنیده میشد .به طرف شقایق رفت وگفت..خانم میناوند اتفاقی برای خانم معیر افتاده که امروز نیومدن…..
ای باریکلا به تو شقایق فهیم…نه دکتر بهش زنگ زدم گفت که سرما خورده …..
پس براتون یه زحمت دارم این کاغذ وبا این کتاب رو بدید بهشون باهاشون هماهنگ شده…
چشم دکتر…فردا بهش میدم..
ممنون حتما مشکلی پیش نیومده؟
توی دلم گفتم..به تو چه مگه
تو فضولی دست از سر من برداری حالم خوبه خوب میشه..
شقایق یه پوزخند صدادار زدو گفت..نه استاد چه اتفاقی…
دکتر تشکر کردو رفت..بعد از یک دقیق ه دیگه شقایق اومد بالاسرم اصلا توان بلند شدن نداشتم .دستمو دراز کردم شقایق دستمو گرفتو از روی زمین بلندم کرد.با دست مانتوم رو تکوندم مریم ونسترن هم نزدیک شدن ازهمشون تشکر کردم.نسترن گفت..ای کاش دکتر عاشق من میشد اونوقت ببین چه کارا که براش نمیکردم..از پشت صندلیها بیرون اومدم وگفتم..بخشیدمش به تو….
باید از شادمهر معذرت خواهی میکردم تا اومدم برم کنار صندلیش استاد حقگو وارد شد.سرجام نشستم اما هنوز به فکر دروغی که گفتم,بودم.
تو تیررس دید شادمهر نبودم که از جاش بلند شد وبه سمت استاد رفت.استاد حقگو هم دستهاش رو باز کردو به طرف اون اومد.همدیگر روبغل کردن وشروع به احوال پرسی کردند.
دکتر حقگو بهش تسلیت گفتو ازش عذرخواهی که نتونسته تو مراسم تدفین مادرش حضور داشته باشه..شادمهر هم قبول کردو تشکر.. شقایق دستش رو جلو دهانش گرفتو آروم گفت..باور کن مامانش از دست این دق کرده از بس خشک ونچسبه.یه چپ چپ نگاهش کردمو گفتم..لال شو غیبت نکن ..شقایق گفت..چشم مادر روحانی.شادمهربعد از گفتگو با استادسرجاش نشست استاد گفت..شاهین جان موسیقی میخوندی چی شد ..؟
شادمهر با همون ابهت وصدای بمدار مردونه گفت..لیسانس گرفتم اما حوصله ادامه تحصیل تو اون رشته رو نداشتم دنبال علاقه ی خودم اومدم این رشته..
استاد آفرینی گفت ودیگر هیچ….
کلاس که تموم شد .زود بلند شدمو وبه سمتش رفتم جلوی من ایستاد یه نگاه تو صورت ش کردمو گفتم..بابت اون اتفاق عذر میخوام….
یه مکث کوتاه کرد وتو چشمام زل زدو گفت..خواهش میکنم اتفاق دیگه پیش میاد فعلا که من وشما فقط برخورد فیزیکی داشتیم یه لبخند کج زدمو گفتم..بله بابت بار اول هم عذر میخوام. سرش رو تکونی دادوگفت..خواهش میکنم.ودیگه هیچ بند کیفش رو رو دوشش انداخت ویه ببخشید گفتو رفت.
شقایق نزدیک اومد وگفت.میخواستی بهش بگی ببخشید که برخورد شیمیایی نداشتیم آخه نکه شما خیلی خوش اخلاقی میخوام باهات حللال درست کنم..سکوت کردم.شقایق گفت..اوهوی کجا سیر میکنی..به صورتش نگاه کردمو گفتم هیچی اگه دکتر قدیانی زنگ بزن بابام چی؟
شقایق سری تکون دادو گفت..هیچی برای بابا توضیح بده..اصلا ولش کن اون گاگول تر ازاین حرفهاست .روبه شقایق کردمو گفتم..این چه ادبیاتی که بکار میبری ..روز به روز داری پیشرفت میکنی..دوتا دستاش رو بهم خلقه کرد سرشو انداخت پایین وگفت..ببخشید خانم معلم…
میدونستم که حریف زبونش نمیشم به خاطر همین سکوت کردمو دیگه هیچ نگفتم.